زن و. شوهر جوانی سوار بر موتور سیکلت در دل شب میراندند . آنها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند . زن جوان : یواشتر برو من میترسم . مرد جوان : نه , اینجوری خیلی بهتره ! زن : خواهش می کنم , من خیلی میترسم . مرد : خوب , اول باید بگی دوست دارم . زن : دوست دارم , حالا میشه یواشتر برونی ؟ مرد : باشه , به شرط اینکه کلاه کاسکت مرا برداری و روی سره خودت بگذاری , آخه نمیتونم راحت برونم , اذیتم میکنه . روز بعد روزنامه ها نوشتند : برخورد یک موتور سیکلت با ساختمانی حادثه آفرید ! در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد , یکی از سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت . مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود . پس بدون اینکه همسرش بداند , با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند .
گفتگوهای تنهایی...
برچسب : شریعتی,گفتگوهای تنهایی,علی صولتی,ali18300, نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 520
شهیدان مردهاند، و ما مردهها زنده هستیم. شهیدان سخنشان را گفتند، و ما کرها مخاطبشان هستیم، آنها که گستاخی آن را داشتند که ـ وقتی نمیتوانستند زنده بمانند ـ مرگ را انتخاب کنند، رفتند، و ما بیشرمان ماندیم، صدها سال است که ماندهایم. و جا دارد که دنیا بر ما بخندد که ما ـ مظاهر ذلت و زبونی ـ بر حسین(ع) و زینب(س) ـ مظاهر حیات و عزت ـ میگرییم، و این یک ستم دیگر تاریخ است که ما زبونان، عزادار و سوگوار آن عزیزان باشیم.
برچسب : شهادت,شریعتی,گفتگوهای تنهایی,علی صولتی,ali18300, نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 514
هر کس بد ما به خلق گوید
ما صورت او نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم
تا هر دو دروغ گفته باشیم!
گفتگوهای تنهایی...
برچسب : بدگویی,شریعتی,گفتگوهای تنهایی,علی صولتی,ali18300, نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 499
خداوندا اگر روزی بشر گردی/ ز حال ما خبر گردی/ پشیمان می شوی از قصه خلقت/ از این بودن از این بدعت/ خداوندا نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است/ چه زجری می کشد آنکس/ که انسان است و از احساس سرشار است.
گفتگوهای تنهایی...
برچسب : انسان,شریعتی,گفتگوهای تنهایی,علی صولتی,ali18300, نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 530
بی تو من ، زندگی را ، شوق را، بودن را عشق را ، زیبایی را، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم
بی تو ، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین ، در سکوت این آسمان ، در تنهایی این بی کسی ، نگهبان سکوتم ، حاجب درگه نومیدی، راهب معبد خاموشی ،سالک راه فراموشی ها ، باغ پژمرده ی پامال زمستانم
گفتگوهای تنهایی...
برچسب : بی تو,شریعتی,گفتگوهای تنهایی,علی صولتی,ali18300, نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 546
اکنون کارم سفر است ،
مسافری تنهایم
که در زیر کوله باری سنگین ، پشتم خم شده
و استخوان هایم به درد آمده است.
و می روم و راه طولانی لحظه ها
در پیش رویم تا افق کشیده شده است.
و از هر منزلی تا منزل دور دست دیگر ، لحظه ای است.
و این چنین من باید صدهزار ، میلیون ها لحظه را طی کنم.
تا برسم به یک روز
برچسب : نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 497
حرف ها بر سر دلم عقده کرده است
شش روز است نگذاشته اند حرف بزنم/می خواهم گوشه ای بنشینم و کمی تنها باشم
حرف بزنم ، بنویسم ، بگویم .
انگشت هایم خمیازه می کشند / باید بنویسم
این حرف ها را نمی شود تحمل کرد/ بیش تر از این در دل نگه داشت ،
ورم می کند و رنجم می دهد.
می روم...... کجا بروم ؟
گفتگوهای تنهایی...
برچسب : نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 450
ترجیح می دهم با کفش هایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم
برچسب : نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 529
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم/وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم.
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد/من او را دوست داشتم.
وقتی او تمام کرد
من شروع کردم/وقتی او تمام شد
من آغاز شدم.
و چه سخت است/ تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است،
برچسب : نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 505
در بیکرانه زندگی دو چیز است که افسونم می کند
آبی آسمان که می بینم و میدانم که نیست
و
خدایی که نمی بینم و میدانم که هست.
برچسب : نویسنده : علی.ص ali18300 بازدید : 480